چندگونگی ی» در زبان فارسی مسئلهای مهم است که به هر دلیلی نتوانسته است نظر صاحبنظران و دستورنویسان را در حیطه زبان فارسی به خود جلب کند. البته این مطلب فقط به این حرف محدود نمیشود، لذا در زبان فارسی خلأ کتابی فرهنگمانند، که شامل حروف مختلف زبان فارسی با کارکردهای آن باشد، به چشم میخورد. بررسی کتابهای دستور زبان فارسی کار سختی نیست؛ این کتابها هیچگاه، به طور مبسوط و مانند آنچه در کتابهای نحو عربی میبینیم، به مسئله تنوع ی»، دستهبندی و مشکل تشخیص آن نپرداخته است و غالباً از این مسئله در مباحث متفرقهای همچون معرفه و نکره، نسبت، و موصول، سخن به میان آمده است. البته پژوهشی از محمد محیط طباطبایی در سال 1351 در مجلۀ وحید» با نام درسی از دستور زبان فارسی» به چاپ رسیده است که ایشان، ضمن پرداختن به چگونگی قافیه قرار گرفتن ی»، به طور خلاصه در یک صفحه به مسئله تنوع ی» اشاره میکند (محیط طباطبایی، 1351: 1321).
پژوهش حاضر با هدف پر کردن این خلأ درصدد است تا با شمارش انواع امروزین ی» یک دستهبندی جامع از انواع و کاربردهای آن ارائه کند. شایان ذکر است که این پژوهش به جنبه دستوری ی» پرداخته است و اگر به جنبه معانی آن شارهای کرده از روی ضرورت بوده است و محور آن پرداختن به مسائل متنوع مربوط به علم معانی نیست؛ چه این کار خود پژوهش و فرصتی دیگر میطلبد. نکته دیگر اینکه تأکیدِ پژوهش بر کاربرد امروزین ی» نگارندگان را از آوردن مثالهایی از شعر و نثر گذشته برحذر نمیدارد؛ چراکه خود این کار مینمایاند که کاربردی از دیروز تا به امروز به حیات خود ادامه داده است.
1. انواع ی»
در این جا سعی بر آن است تا با تکیه بر کتب دستوری، فرهنگ لغت و کابرد امروز اهل زبان، انواع مختلف ی» در زبان فارسی آورده و کاربرد هر یک توضیح داده شود؛ ی» به طور کلی سه نوع کاربرد در زبان فارسی دارد، این لفظ قبل از هر چیز حرفی از حروف الفبای زبان فارسی است که یا» نامیده میشود، لذا کارکرد اول آن در مقام یک واج» است، دومین کارکرد آن هنگامی است که در نقش تکواژ» ظاهر میشود، مانند ی» نکره در آدمی رد شد»، و سومین کارکرد آن هم در مقام واژه است؛ چه ی» یکی از اقسام ضمایر ششگانه در زبان فارسی است، از این رو این لفظ هم واج است و هم تکواژ و هم واژه، در ادامه سعی میشود این اقسام به تفصیل توضیح داده شود.
1.2. ی» پسوند نکرهساز
این ی» را بسیاری از دستورنویسان فارسی و از جمله دکتر محمد معین ی» نشانه یا علامت نکره خواندهاند (معین، 1363: 15)، وعلامه دهخدا میگوید: این ‘ی’ به آخر کلمه در آید و نشانه نکره بودن باشد و آن از انواع ‘ی’ مجهول است» (دهخدا، بیتا: 15)؛ مانند پسری را دیدم».
این تسمیه، تسمیه درستی به نظر نمیرسد؛ چرا که اساساً نشانه» همان طور که از معنایش برمیآید برای نشانهدار کردن چیزی و مشخص کردن آن است و نمیتوان آن را بر نکره»ای اطلاق کرد که از اساس، ناشناس است و نشانهای نمیپذیرد. این عمل، نوعی تناقض نازیبا در عبارت ایجاد میکند: نشانه ناشناس». البته توجه داریم که قید ناشناس» به مصداق خارجی مربوط میشود و قید نشانه» به لفظ آن؛ ولی باز به نظر میرسد که بهتر باشد این ی» را نکرهساز بنامیم.
این ی» معانی مختلفی دارد که از این قرار است:
1.2.1. گاهی ی» نکره معادل هر» است (همان:17)، مانند شبی دو تومان اجاره این اتاق است»، یا این بیت سعدی:
رفیقی که غایب شد ای نیکنام |
| دو چیز است از او بر رفیقان حرام |
ی» در مثال اول به معنی هر یک شب» و در دوم هر گونه» معنی میدهد و به ی» نوعی ازآن یاد میشود (شمیسا، 1390: 139 و رجائی، 1340:72)؛ به عبارت دیگر در اولی وحدت نمود دارد و در دوم عمومیت، البته ی» به معنای هر، میتواند با ی» وصفی تداخلی داشته باشد که این تداخل گاهی، با نبود امکان آوردن هر» بر سر اسم متصل به ی» وصفی قابل تشخیص است:
رفیقی که غایب شد. = هر رفیقی که غایب شد»
مردی که مرا زد آمد ≠ هر مردی که مرا زد آمد!!»
و گاهی هم فقط معنا و سیاق کلام مشخص کننده آن است:
مردی که مرا بزند خطا کار است = هر مردی که مرا بزند خطا کار است»
همان گونه که پیداست با اضافه کردن واژه هر» و توجه به معنای کلام میتوان بین این دو نوع ی» تمییز قائل شد.
1.2.2. ی» به معنای هیچ» مانند مردی به عفاف او نیامد» یعنی هیچ مردی (دهخدا، بیتا: ). این ی» را میتوان ی» حصر دانست؛ چون معنای حصر را به کلام اضافه میکند. به نظر میرسد که هم در این مورد هم در مورد قبل نوعی حذف صورت گرفته است و گرنه ی» همان معنی نکره را دارد: هیچ مردی به عفاف او نیامد»؛ به عبارت دیگر نکره دال بر تعمیم در جملههای مثبت با هر» و در جملههای منفی با هیچ» تناسب دارد.
1.2.3. گاه مفید معنی تعظیم است؛ مانند مردی» در فلانی از برای خود مردی است» (معین، 1363: 27)، مثلاً در این بیت مشهور حافظ:
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید |
| که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید |
1.2.4. گاه مفید معنای تحقیر است؛ مانند دروغگوی نادان در نزد خردمند آدم پستی است» (معین،1363: 27)؛ یکی از بهترین مثالها برای این مسئله بیت زیر است:
نه من پر کنم جای همچون تویی را
|
| کجا پر شود جای گُردی به گَردی |
یا گاهی معنای تحبیب» و دلسوزی» را میرساند (رضانژاد، 1367: 1)؛ مانند این بیت سعدی:
چو بینی یتیمی سرافکنده پیش |
| مزن بوسه بر روی فرزند خویش |
1.2.5. گاه ی» نکرهساز به قید میچسبد (معین، 1363: 35) مانند گاهی»، از آنجا که واژگانی که ی» را میپذیرند، گاهی نقش قید دارند، باید گفت ی» در بیشتر این کاربردها به نوعی مؤکد معنای قیدی هم است، مانند گاهگاهی» در این بیت سعدی:
ای ماه سرو قامت شکرانۀ سلامت |
| از حال زیردستان میپرس گاهگاهی |
دکتر معین برای این ی» مثال تندی رفت» را ذکر کرده است که به نظر نادرست میآید و همان گونه که بعد خواهیم گفت، این نوع ی» نکرهساز نیست و خود، نوع مستقلی از ی» است که به زعم نگارندگان میتوان آن را ی» تأکید قید نامید.
البته واژگان دیگری هم میتوانند این نوع ی» را بپذیرند؛ مثل نفس» در این بیت سعدی:
نفسی بیا و بنشین، سخنی بگو و بشنو |
| که به تشنگی بمردم بر آب زندگانی |
نفسی» در این نمونه برابر زمانی به اندازۀ یک دم» است و به همین روی یای آن را نکرهساز میدانیم.
1.2.6. ی» مفعول مطلق؛ به نظر دستورنویسان، ی» همراه مفعول مطلق فارسی، نیز از نوع ی» نکره است (معین، 1363: 29 و شریعت، 1364: 222):
بخندید، خندیدنی شاهوار |
| چنان کامد آوازش از چاهسار |
این ی» که به نظر میرسد تحت تأثیر زبان عربی وارد زبان فارسی شده باشد (فرشیدورد، 1382: 157)، به همراه مصدر، دقیقاً معادل مفعول مطلق بیانی در زبان عربی است: ضحک ضحکةَ الملوک أو ضحکةً ملکیة».
نکته شایان ذکر آن که به نظر میرسد ی» همراه مصدر به هنگامی که با چه» تعجب همراه شود، ی» تعجب است نه نکره: خوردیم چه خوردنی!» (که در ادامه توضیح داده میشود) هم از این روی در ترجمه آن به عربی یا از مفعول مطلق همراه با اسلوبهای تعجب استفاده میشود: أکلنا أکلةً، و أیُّ أکلةٍ (/ و ما أحسنها/ .)!»، یا به تسامح افعل تفضیل (با نقش جانشینی مفعول مطلق)، به کار میرود: أکلنا أحسنَ أکلٍ».
2.2. ی» وحدت
این ی» به آخر کلمه اضافه میشود و به معنای یک» و یکی» است (دهخدا، بیتا: 19). فرق این ی» با ی» نکره فقط در معناست؛ به طوری که گاه هر کدام افاده معنای دیگری را میکند و گاه فقط معنای وحدت یا نکرگی را میرساند؛ مثلاً در این بیت سعدی:
جوی بازدارد بلایی درشت |
| عصایی شنیدم که عوجی بکشت |
یا کاربرد امروزین سیب کیلویی چند است؟» یا پارچه متری چند؟»
به گفته دهخدا جو» و عصا» هر دو معرفهاند و ی» نشانه وحدت است: یک جو» و یک عصا» (همان، همان صفحه)
شریعت معتقد است که ی» نکره تنها هنگامی که به لفظ جمع اضافه شود معنای وحدت نمیدهد، همایونفرخ هم بر این اعتقاد است و ی» نکره را در الفاظ مفرد حامل معنای »وحدت» میداند (همایونفرخ، بی تا: 420-422).
2.3. ی» نسبت
این ی» به انواعی از کلمات فارسی ملحق شود و آن را به کسی یا جایی یا چیزی نسبت دهد؛ چون شیرازی، فارسی، ایرانی، برمکی (خیامپور، 1388: 57 و دهخدا، بیتا: 7)، یا نسبت است به شغلی مثل رنگرزی» (انوری، 1381: مدخل ی، 8479). این ی» گاهی معانی دیگری افاده میکند:
2.3.1. تأکید معنای قیود مختلف زمان؛ مانند صبحی، عصری، ظهری» (همان: 8)، در جملاتی مثل صبحی علی را دیدم»، یا ایفاد خودِ معنای قید زمان: آخر عمری دچار بیماری شده است».
2.3.2. ی» نسبت گاهی به معنی تحقیر یا تحبیب میآید (محیط طباطبایی، 1351: 1321) و چنین میرساند که اسم منسوب در نظر گوینده حقیر و کوچک یا خودمانی و دوست داشتنی است: حیوانی»، اصغری»، »، پیری» در هِی پیری یواش برو!»، این نوع کاربرد بیشتر در زبان محاوره مردم و داستانها و نمایشنامههایی که نماینده این نوع زباناند کاربرد دارد.
2.3.3. این ی» گاهی به مصدر فعل میچسبد و لیاقت» را میرساند (همان: 9 و گیوی و انوری، 1363: 144)؛ مانند ی» در این آب آشامیدنی است» یا این کتاب خریدنی است»؛ یعنی لایق آشامیدن و لایق خریدن.
2.3.4. ی» نسبت گاه با چسبیدن به اسم، نسبت فاعلی یا مفعولی میسازد مانند: تخریبی» یعنی تخریبکننده یا پرداختی» به معنای پرداختشده (انوری، 1381: مدخل ی،8480).
2.3.5. گاهی نیز معانی دیگری چون تشابه» میدهد؛ چون شیری»، یعنی مثل شیر (خوردنی) و گاهی اسم آلت میسازد؛ مانند جامدادی» و گاهی صفتی را به امری تخصیص میدهد: پارچه شلواری»؛ یا برای بیان جنس است: پارچه ابریشمی» یا اینکه با چسبیدن به اسمی، واژه جدید میسازد؛ مثل انباری»، یا معنای آلوده شدن به چیزی را میرساند: گِلی»، یا مشخصکننده معنای فاصله است: در ده قدمی او بودم»! (همان).
نکته مهم آن است که ی» نسبت در موارد زیادی با ی» نکره مشتبه میشود و غیر اهل زبان و حتی اهل زبان نمیتوانند آنها را از هم تشحیص دهند، به ترجمههای عربی اشعار زیر توجه کنید:
نباتی در شراب تلخم انداخت |
| هراتی گفت و یاد بلخم انداخت |
ـ فألقی بسکر النبات فی شرابی المرّ ونطق بالهرویة وذکرنی ببلخ (منصور، 2005م: 95)
همان گونه که میبینیم، ی» در این بیت دو بار تکرار شده است؛ یک بار در نباتی» و بار دیگر در هراتی». به نظر میرسد ی» در نباتی افاده وحدت میکند و در هراتی افاده نوع، (تکهای نبات، نامی چون هرات)، اما مترجم مورد اول را به صورت معرفه سکرالنبات» و مورد دوم را به صورت مصدری الهرویة» ترجمه کرده و متوجه نکره کردنِ معرفه» در واژه هرات» هم نشده است.
البته باید گفت که خلطی چنین در مورد ی» که در اصل نسبتساز بوده است ولی هم اکنون معنایی دیگر افاده میکند نیز وجود دارد، مثلاً در کلماتی که معانی رنگها را میرساند این مسئله صادق است.
نمیدانم کجایم طرفه جایی است |
| زمان آبیِ بیانتهایی است |
- لاأدری أین أنا إنه مکان عجیب وزمان ماء بلا انتهاء (منصور، 2005م: 95).
شکی نیست که ی» در آبی» در اصل، نسبتساز و لفظ آبی صفت» به معنای به رنگ آب» بوده است، اما امروزه خود این لفظ با حفظ معنای وصفی خود، اسم نوعی رنگ به خصوص است که در بیشتر زبانها معادل جداگانهای دارد ولی مترجم این ی» را با ی» نکره خلط کرده و متوجه معنای آن نشده است!
2.4. ی» خطاب
این ی» به آخر افعال و رابطه جملهها در میآید و یکی از شش ضمیر متصل فاعلی، یعنی م، ی، د، یم، ید، ند» است (دهخدا، بیتا: 3). این ی» فقط با فعل میآید و اگر گاهی به همراه اسم آید، فعل ما محذوف است و گویا شکل کوتاهشده دوم شخص مضارع فعل بودن» یعنی هستی» است، مانند تو آدمی؟» یعنی آدم هستی؟»، یا این بیت امینپور:
بر این زین خالی نه گَردی نه مردی |
| دلا زین غم ار خون نگردی نه مردی |
در این بیت زیبای امینپور، چهار بار ی» تکرار شده است که دو مورد اولی نکرهساز، و مورد سوم و چهارم ضمیر.
2.5. ی» مصدرساز
ی» مصدرساز بر سر اسم و صفت میآید و آن را به اسم مصدر، (گیوی، انوری، 1363: 102 و مشکور، 1366: 79)، و حاصل مصدر(شعار و حاکمی، 1348: 26) بدل میکند، همایونفرخ این ی» را ی» اسم مأخوذ مینامد (همایونفرخ، بی تا: 207)؛ مانند مادری» در مهر مادری». این ی» در بسیاری از موارد با ی» پسوند نکرهساز اشتباه میشود؛ به طوری که در مواردی میتوان هر دو صورت ی» را درست دانست، مثلاً ی» در این بیت معروف رهی معیری»:
نه دل مفتون دلبندی، نه جان مدهوش دلخواهی |
| نه بر چشمان من اشکی، نه بر لبهای من آهی |
در این بیت، دلبندی» و دلخواهی» را میتوان هم به صورت وحدت: نه دلم مفتون هیچ دلبندی است و نه جانم مدهوش هیچ دلخواهی» و هم مصدری: نه دلم مفتون دلبستن است و نه جانم مدهوش دلخواستن» خواند، هرچند وجه نخست به ذهن متبادر است و با مصراع دوم هماهنگ.
2.6. ی» تعجب
این گونه ی» در انتهای صفت تعجبی میآید. در لغتنامه از قول صاحب براهین العجم آمده است: این یاء نیز در صورتی که مخاطب باشد، معروف است»؛ مانند چه مرد زشتی! (دهخدا، بیتا: 4). مراد از معروف و مجهول بودن ی» را دهخدا این گونه بیان میکند: اگر حرکت ماقبل ی، کسره خالص بود، یعنی پر خوانده شود، ی معروف باشد؛ چون تیر و شیر و تقدیر و غیره و اگر کسره ماقبل آن خالص نباشد، یعنی پر خوانده نشود، ی» مجهول است؛ چون تیغ و دریغ. یائی که ماقبل آن مفتوح باشد، نه معروف است و نه مجهول» (همان:2).
برای نمونه بیت زیبای مهرداد اوستا» را میآوریم:
در عرصه اندیشه من با که توان گفت |
| سرگشته چه فریادی و خونین چه نبردی است! |
شاعر میگوید: با هیچ کس نمیتوان گفت که چه فریاد سرگشته و چه نبرد خونینی در عرصه افکار من است. او از اسلوب تعجب فارسی و ی» اسلوب تعجب، بهره برده است تا میزان اعجاب و استیصال خود را از این که نمیتواند با هیچ کس حرفی بزند، بیان کند.
2.7. ی» زمینهساز وصف (موصول، نکره مخصصه)
یکی از این انواع ی» است که دستورنویسان از آن به نامهای متعددی چون ی» تخصیص نکره، (شریعت، 1364: 219)، اشارت، ایما، تعریف، وصفی و موصولی (دهخدا، بیتا: 17) یاد میکنند. دهخدا این ی» را از انواع نکره میداند: ‘ی’ نکره گاه به معنای ‘آن’ آید» (همان)؛ مانند ی» در مردی را که دیدی»، و دستورنویسان زبان فارسی هم به هنگام پرداختن به ی» نکره از آن به عنوان گونهای از این ی»، یاد میکنند، اما به نظر نمیرسد این گونه از ی» را بتوان نکره دانست، چه اولاً این ی» با اسامی معرفه هم میآید: آن معلمی که، مرا کتک زد»، در چنین جملهای چگونه میتوان معلم» را نکره و ی» متصل بدان را ی» نکرهساز دانست؟ قطعا معلم» در این جمله معرفه است؛ این مسئله تا حدی است که بعضی، مثل وزینپور، این ی» را نشانه معرفه میدانند (وزین پور، 1369: 77)، ثانیاً در زبانهای دیگر از جمله عربی و انگلیسی، این ی» با معرفه هم برابری میکند:
The teacher who…ـ
ـ المعلم الذی.
از دیگر سو این ی» به خودی خود به اسم تخصیص نمیدهد که ی» تخصیص نامیده شود، و همیشه موصولی در پی ندارد که موصولی نامیده شود، بلکه زمینهساز آمدن جمله وصفی برای اسم پیشین است و آن جمله وصفی است که باعث تخصیص میشود. بنابراین بهتر است این گونه ی» را گونهای مستقل دانست که ـ خواه با اسم معرفه و خواه با اسم نکره ـ زمینه وصف آن اسم را مهیا میکند. از این رو، نگارندگان این ی» را زمینهساز وصف» نامیدهاند.
بهترین راه تشخیص این نوع ی»، اضافه کردن واژه آن» به اسم متصل به ی» است، مثلاً در جمله مردی که مرا زد، آمد» میتوان گفت: آن مردی که مرا زد، آمد»، و نبود تغییر معنایی نشان میدهد که ا ین ی»، از نوع ی» زمینهساز وصف است.
2.8. ی» تأکید قید
نوعی دیگر از انواع ی» را میتوان قیدساز نامید، البته بعضی این نوع ی» را مستقل ندانسته آن را از گونههای ی» نکره میشمارند (فرشید ورد، بی تا:17 و معین، 1364: 35)، و چنانکه گذشت، همیشه این مطلب صادق نیست و باید این ی» را گونهای مستقل دانست؛ همان گونه که پیشتر آوردیم، به نظر میرسد دکتر معین با ذکر زودی آمد و تندی رفت» (معین، 1363: 35)، و حلمی با ذکر کبوتر، زودی پرواز کرد» (حلمی، 1993م: 160)، به عنوان مثالهایی برای ی» نکرهای که گاه به قید میچسبد، دچار اشتباه شدهاند.
با بررسی نمونهها به نظر میرسد این ی» معمولاً جانشین حرف اضافهای است: ناگهانی: به ناگاه»، یکبارگی: به یکباره»، چنانکه گاه هر دو هم ذکر میشود: و طاهر به یکبارگی سپر بیفکند» (بیهقی، 1319: 148).
برای این ی» دو احتمال میتوان ذکر کرد: نخست آنکه چون این کلمات خود، قید به شمار میآیند (زود آمد و تند رفت، و یکباره نشست) و ی» تنها معنای تأکید بر آنها میافزاید، آن را ی» تأکید قید بدانیم. دوم آنکه بگوییم اصل چنین عباراتی به زودی» و به تندی» و بهیکباره» بوده است و ی» در حکم همراه این حرف اضافه عمل میکرده است که با حذف آن، خود به تنهایی بار معنایی حرف اضافه را به دوش کشیده است.
نوع دیگر این ی» را باید ی» قید حالت دانست. این ی»، که به نظر میرسد تا به حال در مورد آن حرفی به میان نیامده است، یائی است که با اضافه شدن بر مصدر، قید حالت میسازد و در زبان محاوره کاربرد فراوانی دارد مانند: آمدنی، سبزی هم خریدم»؛ یعنی در حال آمدن»، یا رفتنی، دو تا نون بگیر»، که به معنای در حال رفتن» است. به نظر میرسد این ی» برای هر مصدری کاربرد ندارد و مثلاً نمیتوان گفت: خندیدنی، آب بخور!!». شایان ذکر است که این ی» در لهجه اصفهانی به صورت مجهول و در گویش معیار به صورت معروف تلفظ میشود.
2.9. ی»های عربی در فارسی
از دیگر ی»هایی که در متون فارسی کاربرد بسیار دارد، بعضی از انواع ی» عربی است؛ علاوه بر ی» مشدد نسبت عربی که به همراه کلمات منسوب عربی یا به طور جداگانه وارد زبان فارسی شده است، ی» ضمیر متکلم وحده عربی هم توانسته است در زبان فارسی نفوذ کند و جایگاهی برای خود بیابد. این ی» مخصوصاً در نثر زمان صفوی و تیموری و همچنین تا چندی پیش از دهخدا مرسوم بوده است؛ مانند فرزندی» یعنی فرزند من» (دهخدا، بیتا:10).
به هر حال یای ضمیر متکلم عربی بیشتر در کلمات منادی» که از عربی ـ بهویژه در نیایشها ـ وارد فارسی شده است؛ مانند نمونۀ پرکاربرد الهی»:
الهی سینهای ده آتشافروز |
| در آن سینه دلی، وان دل همه سوز |
از دیگر ی» های عربی موجود در فارسی باید به ی» تثنیه و ی» جمع که همراه با کلمات مثنی و جمع وارد این زبان شده است اشاره کرد: صالحین مؤمنین»، امامَین عسکریَین» یا طرفین دعوا»؛ البته به نظر میرسد این ی» در واژگان فارسی راه نیافته است.
در اینجا شایسته است به ی» در تعبیر ادبی استادی» که ادبا به کار برده و میبرند و نیز در کلمات عربیگون ابوی» و اخوی» که در لسان برخی عربیمآبان هنوز هم به کار میرود، اشاره کنیم. این ی» در واقع یای نسبت است که به انتهای صفات جانشین موصوف پیوسته است. به دیگر سخن، تعبیر استادی» برای نمونه، کوتاهشده آستانِ (/ محضر/ جناب/ حضرت) استادی» است؛ چراکه ادب و احترام اقتضا میکند که به هنگام خطاب یا ذکر بزرگان، محضر ایشان و نه مستقیماً خودشان را مورد خطاب یا یادکرد قرار دهیم و البته به مجاز مرسل با علاقه حال و محل یا مجاورت، خود ایشان مورد نظر خواهند بود.
امروزه نیز بزرگان و صاحبمنصبان را با تعابیری همچون حضرت»، محضر مبارک»، مقام معظم»، ریاست محترم»، جناب آقای» و . یاد میکنیم که همه از همین باب است. البته در خصوص ابوی» و اخوی» احتمال دیگری هم میتوان مطرح کرد و آن این است که این دو، خوانشِ رسمیشده اَبُویَ» و اَخُویَ» باشد که در گویش غیرفصیح و عامیانه عربیزبانان به جای ابی (=پدرِ من)» و اخی (= برادرِ من)» به کار میرود و فارسیزبانان به زعم خویش خواستهاند این گویش را عامیانهزدایی کنند.
2.10. ی» جانشین از کسره
این ی» در پس کلمهای درمیآید که به های غیرملفوظ ختم شده است و میخواهیم مضافالیه یا صفتی برایش بیاوریم؛ مثل نامة او» و نامة نانوشته». در واقع حرکت پایانی این کلمات، کسره است و وقتی مضاف واقع میشود، مجبوریم کسره اضافه را به یای مکسور بدل کنیم تا به محظورِ تلفظ دو کسره پیاپی دچار نشویم. به همین روی، تعبیر دکتر معین مبنی بر آنکه این ی» و به تعبیر او یای وقایه به هنگامی که حرف حرکتداری بخواهد به حرکت دیگر بچسبد، نمایان میشود (معین، 1363: 43)، خالی از تسامح نیست، مگر اینکه ی» در دستهای او» را هم از همین نوع بدانیم.
نکته قابل توجه این است که به قول استاد جمشید مظاهری در کلاسهای درسشان چندین قرن است بزرگان این یای جداافتاده را به علت نازیبایی در قالبی کوچکتر (که شبیه همزه عربی است) بر روی های» غیرملفوظ مینگارند، و اکنون رایج شده است که به همان شکل نازیبا بنویسند و بر نانویسندگانِ آن خرده بگیرند. عجیبتر اینکه فرهنگستان زبان فارسی (1384: 32) صریحاً اعلام کرده است که برای کلمات مختوم به های» غیرملفوظ، در حالت مضاف، از علامت ء» استفاده میشود: خانة من، نامة او»، و باز درباره ء» افزوده است که این علامت، کوتاه شده ‘ی’ است» (همان، پانوشت 1)؛ اما ظاهراً آموزش و پرورش همچنان بر رای ناصواب خویش پای میفشارد.
3. نتایج
1. مبحث حروف در زبان فارسی کمتر توانسته است نظر صاحبان اندیشه را به خود جلب کند؛ چنانکه ما در این زبان کتاب یا فرهنگی که به طور مفصل به این مبحث پرداخته باشد سراغ نداریم.
2. به طور کلی ی» در زبان فارسی ممکن است واج»، تکواژ» یا واژه» باشد، که به نظر میرسد بتوان آن را در ده مورد دستهبندی کرد؛ از این میان تعدادی در کتب دستوری و زبانی آورده شده است، بعضی با نام دیگری از آن یاد شده که در این پژوهش نامی دیگر برای آن پیشنهاد شده است مانند ی» نکره مخصصه که نام زمینهساز وصف» برای آن پیشنهاد شد و تعدادی هم جزو یافتههای جدید نگارندگان است؛ مثل ی تأکید قید.
3. یکی از کاربردهای ی» در زبان فارسی نکرهساز بودن» آن است، ی» در این مقام معانی مختلفی مانند هر»، هیچ» و تحقیر» را میرساند.
4. ی»های دیگر را باید به ترتیب وحدت»، نسبت»، مصدرساز»، ضمیر»، تأکید قید»، تعجب»، زمینهساز وصف» اشباع کسره» یاهای عربی در فارسی» نامید.
5. ی» مصدرساز را کسانی مانند همایونفرخ ی» اسم مأخوذ نامیدهاند و گاهی ی» نسبت را هم با آن یکی دانستهاند.
6. ی» تأکید قید را همگان از جمله معین و دهخدا جزوی از ی» نکره میدانند؛ حال آنکه با توجه به دلایل ارائهشده، این ی» نوع مستقلی از ی» است که تا به حال کسی از آن حرفی به میان نیاورده است.
7. دستورنویسان از ی» زمینهساز وصف، به نامهای متعددی چون ی» تخصیص نکره، اشارت، ایما، تعریف، وصفی و موصولی یاد میکنند، حال آنکه بنا بر دلایل ارائهشده در متن مقاله بهتر و جامعتر است که بدین نام خوانده شود.
8. ی»های عربی، در فارسی به سه صورت ی» ضمیر متکلم وحده در واژگانی مانند الهی» و همچنین ی» نسبت در واژگان منسوب عربی و ی» تصغیر در واژگان مصغر، به حیات خود ادامه میدهند.
9. ی» جانشین از کسره اضافه بیشتر در خط فارسی مشکلساز شده است؛ چون همیشه بین نگاشتن آن به صورت ـهی» و ـة» اختلاف وجود داشته است.
رحلت پیامبر اکرم(ص) و امام حسن مجتبی(ع) و آفتاب هشتم امامت حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) تسلیت باد
ی» ,فارسی ,هم ,زبان ,نکره ,معنای ,این ی» ,است که ,ی» در ,است و ,ی» را ,اشارت، ایما، تعریف،
درباره این سایت